دانشجو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

طفلان مسلم بن عقیل

    نظر


طفلان مسلم بن عقیل

چون حسین بن على علیه‏السلام شهید گردید، دو پسر کوچک از لشکرگاهى اسیر شدند(48) و آنها را نزد عبیدالله آوردند، او زندانبان را احضار کرد و به او گفت: این دو کودک را به زندان ببر و خوراک خوب و آب سرد به آنها مده و بر آنها سخت‏گیرى کن.

این دو کودک در زندان روزها روزه مى‏گرفتند و شب دو قرص نان جو و یک کوزه آب براى آنها مى‏آوردند. یک سال بدین منوال گذشت، یکى از آنها به دیگرى مى‏گفت: اى برادر! مدتى است ما در زندانیم و عمر ما تباه و تن ما رنجور شده است، امشب که زندانبان آمد ما خود را به او معرفى مى‏کنیم شاید دلش به حال ما بسوزد و ما را آزاد کند.

شب هنگام که زندانبان پیر نان و آب آورد، برادر کوچکتر به او گفت: اى شیخ! آیا محمد صلى الله علیه و آله و سلم را مى‏شناسى؟

جواب داد: چگونه نشناسم؟! او پیامبر من است.

گفت: جعفر بن ابى طالب را مى‏شناسى؟

در جواب گفت: چگونه جعفر را نشناسم؟! او پسر عمو و برادر پیامبر من است.

گفت: ما از خاندان پیامبر تو محمد صلى الله علیه و آله و سلم و فرزندان مسلم بن عقیل بن ابى طالب هستیم که یک سال است در دست تو اسیریم و در زندان به ما سخت مى‏گیرى.

زندانبان پیر به شدت ناراحت شد و براى جبران بى مهری هاى خود، بر پاى آن دو بوسه مى‏زد و مى‏گفت: جانم به قربان شما اى عترت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم، این در زندان به روى شما باز است هر کجا که مى‏خواهید بروید. و دو قرص نان جو و یک کوزه آب در اختیار آنها قرار داد و بعد راه فرار را به آنها نشان داد و گفت: شب ها راه رفته و روزها پنهان شوید تا خدا اسباب نجات شما را فراهم سازد.

آن دو کودک(49) از زندان بیرون آمده و به در خانه پیرزنى رسیدند، پس به او گفتند: ما دو کودک غریب و ناآشنائیم، امشب ما را میهمان کن و چون صبح شود خواهیم رفت.

پیرزن گفت: عزیزانم! شما کی هستید که از هر گلى خوشبوترید؟

گفتند: ما از خاندان پیغمبریم که از زندان عبیدالله بن زیاد گریخته‏ایم.

پیرزن گفت: عزیزانم! من داماد بدکارى دارم که در واقعه کربلا به طرفدارى از این زیاد حضور داشته و مى‏ترسم شما را ببیند و پس از شناختن به قتل برساند.

گفتند: ما همین امشب را نزد تو خواهیم بود و صبح به راه خود ادامه مى‏دهیم.

پیر زن براى آنها شام آورد و آن دو پس از خوردن شام، خوابیدند، برادر کوچک به برادر بزرگتر گفت: بیا امشب پیش هم بخوابیم، مى‏ترسم مرگ، ما را از هم جدا کند!

پاسى از شب گذشته بود که داماد آن پیرزن در خانه را به صدا درآورد، پیرزن پرسید: کیستى؟

گفت: داماد تو.

گفت: چرا اینقدر دیر آمدى؟

گفت: واى بر تو، پیش از آن که از خستگى از پاى در افتم در را باز کن.

پرسید: مگر چه اتفاق افتاده؟!

گفت: دو کودک از زندان عبیدالله گریخته‏اند و امیر فرمان داده است به هر کس که سر یکى از آنها را بیاورد هزار درهم جایزه بدهند، و براى دو سر، دو هزار درهم خواهد داد. و من خیلى تلاش کردم تا آنها را پیدا کنم ولى متأسفانه نتوانستم!

پیرزن گفت: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بترس که در روز قیامت دشمن تو باشد.

گفت چه مى‏گویى؟ باید دنیا را به دست آورد!

گفت: دنیاى بى آخرت به چه دردى مى‏خورد؟

گفت: تو از آنها طرفدارى مى‏کنى مثل این که از آنها اطلاع دارى، باید تو را نزد امیر ببرم.

گفت: امیر از من پیرزن که در گوشه بیابان زندگى مى‏کنم چه مى‏خواهد؟!

گفت: در را باز کن تا امشب را استراحت کرده و صبح به جستجوى آنها برخیزم.

پیرزن در را به روى او باز کرد و او وارد خانه شد و پس از خوردن شام به استراحت پرداخت. نیمه شب بود که صداى آن دو کودک به گوشش خورد، از جا جست و در تاریکى شب به جستجوى آنها پرداخت و چون به نزدیکى آنها رسید، پرسیدند: کیستى؟ گفت: من صاحب خانه‏ام شما کیستید؟ برادر کوچکتر که زودتر بیدار شده بود، برادر بزرگتر را بیدار کرد و به او گفت: از آنچه مى‏ترسیدیم به سراغمان آمد، سپس به او گفتند: اگر با تو به راستى سخن گوییم، در امان تو خواهیم بود؟

گفت: آرى.

گفتند: امانى که خدا و رسولش محترم مى‏دارند؟

گفت: آرى.

گفتند: بر امان خود، خدا و رسول را گواه مى‏گیرى؟

گفت: آرى.

گفتند: ما از عترت پیامبر تو هستیم که از زندان عبیدالله گریخته‏ایم.

او که از فرط خوشحالى سر از پاى نمى شناخت گفت: از مرگ گریخته و به مرگ گرفتار شدید! سپاس خداى را که شما را به دست من اسیر کرد. سپس آن دو کودک یتیم را محکم بست تا فرار نکنند.

در سپیده دم، غلام سیاهى را که «فلیح» نام داشت، صدا کرد و گفت: این دو کودک را گردن بزن و سر آنها را برایم بیاور تا نزد ابن زیاد برده و دو هزار دینار درهم جایزه بگیرم!

غلام، شمشیر برداشت و آنها را جلو انداخت تا در کنار فرات ایشان را به شهادت برساند، و چون از خانه دور شدند یکى از آنها گفت: اى غلام سیاه! تو به بلال مؤذن پیغمبر شباهت دارى.

گفت: به من دستور داده شده تا گردن شما را بزنم، شما مگر کیستید؟!

گفتند: ما از خاندان پیامبریم و از ترس جان از زندان ابن زیاد گریخته و این پیرزن ما را میهمان کرد و اینک دامادش مى‏خواهد ما را بکشد.

ن غلام سیاه دست و پاى آنها را بوسید و گفت: جانم به قربان شما اى عترت پیامبر؛ سپس شمشیر را به دور انداخت و خود را به فرات افکند و گریخت، و در پاسخ اعتراض صاحب خود گفت: من به فرمان توام تا تحت فرمان خدا باشى، و چون نافرمانى خدا کنى من از تو اطاعت نمى کنم.

داماد پیرزن بعد از این جریان پسرش را خواست و گفت: من اسباب آسایش تو را از حلال و حرام فراهم مى‏کنم و دنیاى تو را آباد خواهم کرد، فوراً این دو کودک را گردن بزن و سرهاى آنها را بیاور تا نزد عبیدالله بن زیاد برده جایزه بگیرم. فرزندش شمشیر بر گرفت و کودکان را جلو انداخت و به طرف فرات روانه گشت، یکى از آنها گفت: اى جوان! من از عذاب دوزخ براى تو بیمناکم.

گفت: شما کیستید؟

گفتند: ما از عترت پیامبر محمد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم هستیم، پدرت مى‏خواهد ما را بکشد.

آن پسر هم پس از آگاهى، آنان را بوسید و همانند غلام سیاه شمشیرش را به دور انداخت و خود را به فرات افکند، پدرش فریاد زد: تو هم نافرمانى کردى؟ گفت: فرمان خدا بر فرمان تو مقدم است.

آن مرد گفت: جز خودم کسى آنها را نکشد؛ شمشیر بر گرفت و آن دو کودک را به کنار فرات برده تیغ بر کشید و چون چشم کودکان به شمشیر برهنه او افتاد گریسته و گفتند: اى مرد! ما را در بازار بفروش و مخواه که روز قیامت پیامبر خدا دشمن تو باشد.

گفت: سر شما را براى ابن زیاد مى‏برم و جایزه مى‏گیرم.

گفتند: خویشى ما با رسول خدا را نادیده مى‏گیرى؟

گفت: شما با رسول خدا پیوندى ندارید!

گفتند: اى مرد! ما را نزد عبیدالله ببر تا خودش درباره ما حکم کند.

گفت: من باید با ریختن خون شما خود را به او نزدیک کنم.

گفتند: اى مرد! به کودکى ما رحم کن!

گفت: خدا در دلم رحمى نیافریده است.

گفتند: پس بگذار ما چند رکعت نماز بخوانیم.

گفت: به حال شما سودى ندارد، بخوانید.

آنها چهار رکعت نماز خوانده و چشم به آسمان گشودند و فریاد بر آورند که: یا حى یا حکیم یا احکم الحاکمین میان ما و او به حق حکم کن.

سپس آن مرد برخاست و اول گردن برادر بزرگتر را زد و سرش را در پارچه‏اى گذارد؛ پس برادر کوچک، خود را در خون برادر بزرگتر غلطاند و گفت: مى‏خواهم رسول خدا را ملاقات کنم در حالى که آغشته به خون برادرم باشم. آن مرد گفت: عیب ندارد، تو را هم به او مى‏رسانم! او را هم کشت و سرش را در همان پارچه گذاشت و بدن هر دو را به آب فرات انداخت و سر آن دو را نزد ابن زیاد برد.

ابن زیاد بر تخت نشسته و عصاى خیزرانى به دست داشت، سرها را جلوى ابن زیاد گذاشت، ابن زیاد همین که چشمش به آنها افتاد، سه بار برخاست و نشست و گفت: واى بر تو! کجا آنها را پیدا کردى؟!

گفت: پیرزنى از خویشان من آنها را میهمان کرده بود.

گفت: از میهمان بدینگونه پذیرایى کردى؟

سپس از او پرسید: به هنگام کشته شدن با تو چه گفتند؟ و آن مرد تمامى جریان را براى ابن زیاد بازگو کرد.

ابن زیاد پرسید: چرا آنها را زنده نیاوردى تا به تو چهار هزار درهم جایزه دهم؟

گفت: دلم راه نداد جز آن که با خون آنها خود را به تو نزدیک کنم.

ابن زیاد گفت: آخرین حرف آنان چه بود؟

گفت: دست ها را به طرف آسمان برداشتند و گفتند: یا حى یا حکیم یا احکم الحاکمین! میان ما و این مرد به حق حکم کن.

ابن زیاد گفت: خدا در میان تو و آن دو کودک به حق حکم کرد. پس رو به حاضران در مجلس کرده گفت: کیست که کار این نابکار را بسازد؟

مردى شامى از جاى برخاست و گفت: من!

عبیدالله گفت: او را به همان جایى که این دو کودک را کشته ببر و گردن بزن، ولى خون او را مگذار که با خون آنها در هم آمیزد، و سر او را نزد من بیاور.

آن مرد شامى فرمان برد و طبق دستور ابن زیاد آن مرد را در کنار فرات به سزاى عمل ننگینش رسانید و سرش را براى ابن زیاد برد.

نوشته‏اند که: سر او را بر نیزه کرده و در کوچه‏ها مى‏گرداندند و کودکان با پرتاب سنگ و تیر آن را نشانه مى‏رفتند و مى‏گفتند: این است کشنده عترت رسول خدا.

حجم خسارات و تلفات دشمن به غایت سنگین و زیاد بود. یاران امام علیه‏السلام با وجود کمى تعدادشان دشمن را تار و مار کرده و ضربات مهلکى بر آنها وارد آورده بودند به گونه‏اى که بعضى از مورخین گفته‏اند: خانه‏اى در کوفه نبود مگر آن که از آن صداى نوحه و گریه بلند بود. در بعضى از مقاتل تعداد کشتگان لشکر عمر بن سعد را هشت هزار و هشتاد نفر ذکر نموده‏اند. البته با توجه به شجاعت فوق العاده امام علیه‏السلام و برادران و فرزندان و دیگر عزیزان او، و نیز ایثار و فداکارى اصحاب آن حضرت، این تعداد مبالغه‏آمیز به نظر نمى رسد، به عنوان نمونه تنها امام علیه‏السلام یک هزار و نهصد و پنجاه تن را به قتل رسانیده است؛ همچنین حضرت عباس بن على علیه‏السلام وقتى یک تنه حمله نمود به شریعه که از آن چهار هزار نفر محافظت مى‏نمودند همه از هم گسیختند و تعداد زیادى از آنان به خاک مذلت غلطیدند که تعداد مقتولین را قبل از ورود به شریعه بر حسب آنچه روایت شده است هشتاد نفر ذکر کرده‏اند؛ و لشکر دشمن در برابر حضرت على اکبر علیه‏السلام ناتوان و حیران مانده بود و با آن که تشنه کام بود صد و بیست نفر را به قتل رساند، که بعضى این تعداد را دویست نفر ذکر کرده‏اند. و همینطور دیگر عزیزان از اهل بیت و اصحاب شجاع و فداکار امام علیه‏السلام.

درباره سن آن بزرگوار گفته شده است که در روز شهادت پنجاه و هشت سال داشت که هفت سال در کنار جدش رسول خدا و سى سال با پدرش امیرالمؤمنین و ده سال نیز با برادرش امام حسن علیه‏السلام و مدت امامت و خلافت حضرت بعد از برادرش یازده سال بوده است.

عمر بن سعد، سر مقدس امام علیه‏السلام را در همان روز (روز عاشورا) به وسیله خولى بن یزید اصبحى و حمیدبن مسلم ازدى نزد عبیدالله بن زیاد فرستاد پس خولى بن یزید با آن سر مقدس به کوفه آمد و به جانب قصر عبیدالله رفت، چون در قصر را بسته یافت به سوى خانه خود آمد و آن سر مقدس را زیر طشتى قرار داد!

هشام مى‏گوید: پدرم براى من از نوار، دختر مالک (همسر خولى) نقل کرد که گفت: شب هنگام دیدم خولى چیزى را به خانه آورد زیر طشت پنهان مى‏کند، از او سؤال کردم این چیست؟

گفت: چیزى براى تو آوردم که همیشه بى نیاز باشى! اینک سر حسین در سراى توست. نوار گفت: به او گفتم: واى بر تو! مردم زر و سیم به خانه مى‏آورند و تو سر پسر دختر پیامبر؟! به خدا سوگند هرگز با تو در یک خانه زندگى نمى کنم، و از بستر برخاستم و به صحن خانه رفتم، به خدا سوگند که نورى را دیدم همانند ستون از آسمان تا آن طشت پیوسته بود و مرغان سفیدى را نیز دیدم که برگرد آن طشت تا بامداد مى‏چرخیدند، و چون صبح شد خولى آن سر را نزد عبیدالله بن زیاد برد.

به خولى گفت آن زن پارسا را باز از پا در آورده‏اى؟! که در این دل شب چو غارتگران برایم زر و زیور آورده‏اى به همراهت امشب چه بوى خوشى ستمگر بار مشک‏تر آورده‏اى؟! چنان کوفتى در، که پنداشتم ز میدان جنگى، سر آورده‏اى؟! چو دانست آورده سر، گفت: آه! که مهمان بى پیکر آورده‏اى چو بشناخت سر را، بگفت: اى عجب! سرى با شکوه و فرآورده‏اى بمیرم، در این نیمه شب از کجا سر سبط پیغمبر آورده‏اى؟! چه حقى شده در میان پایمان که تو رفته‏اى داور آورده‏اى؟! گل آتش ست این، که از کوه طور تو با خاک و خاکستر آورده‏اى (نگارنده)! با گفتن این رثا خروش از ملایک بر آورده‏اى.


سوالاتی در باره زیارت عاشورا

    نظر

زیارت عاشورا

در میان زیارت نامه‏ها، زیارت عاشورا از عظمت‏خاصى برخوردار است، امامان (ع) و علماى بزرگ در طول تاریخ اهمیت‏بسیار به آن مى‏دادند، و هر روز آن را مى‏خواندند، و بهره‏هاى معجزآسا و درخشانى از آن مى‏گرفتند و پاداش خواندن آن به درجه‏اى است که امام باقر (ع) به علقمه فرمود: وقتى که این زیارت را (با آدابش) خواندى خداوند براى تو (صدمیلیون) درجه ثبت کند، و تو را به مقامى رساند که گویى با امام حسین (ع) شهید شده‏اى تا آنجا که در درجات آنها خواهى بود، و برایت ثواب زیارت همه پیامبران و همه رسولان و همه کسانى که از روز شهادت امام حسین (ع) تا حال، آن حضرت را زیارت کرده‏اند، نوشته و مقرر خواهد شد .»

و در پایان فرمود: اى علقمه! اگر خواستى در هر جا هستى هر روز از همه عمرت این زیارت را بخوان، که هر روز به تمام این پاداش‏ها خواهى رسید .

درباره زیارت  عاشورا سؤالات متعددى مطرح شده که در اینجا نظر شما را به پاسخ پنج‏سؤال زیر جلب مى‏کنیم:

1 - س: آیا زیارت عاشورا حدیث قدسى است؟

ج: زیارت عاشورا از دو طریق نقل شده است:

 1 - از طریق امام باقر (ع) که آن را علقمة بن محمد حضرمى و محمد بن اسماعیل از صالح بن عقبه، و او از مالک جهنى از امام باقر (ع) نقل کرده‏اند .

2 - از طریق امام صادق (ع) که آن را صفوان بن مهران جمال (از اصحاب نیک امام صادق و امام کاظم علیهما السلام) نقل کرده‏اند . از این طریق دوم استفاده مى‏شود که زیارت عاشورا، حدیث قدسى است . زیرا در این حدیث آمده سیف بن عمیره مى‏گوید: صفوان گفت امام صادق (ع) فرمود: «همواره این زیارت (عاشورا) و دعایش را بخوان، که من بر کسى که این زیارت و دعایش را از دور و نزدیک مى‏خواند ضامنم که زیارتش قبول گردد، و سعیش مورد تقدیر خداوند شود، و سلام او به امام حسین (ع) برسد، و حاجتش - هر گونه و هر قدر باشد - از سوى خداوند برآورده گردد . » آنگاه امام صادق (ع) به من فرمود:

« من! این زیارت را با همین ضمانت (قبولى و تقدیر الهى و وصول سلام) از پدرم، و پدرم امام سجاد (ع) با همین ضمانت از امام حسین (ع) و حسین (ع) با همین ضمانت از برادرش حسن (ع) و حسن (ع) ضمانت از پدرش امیرمؤمنان على (ع) و امیرمؤمنان با همین ضمانت از رسول خدا (ص) و رسول خدا (ص) با همین ضمانت از جبرئیل، و او با همین ضمانت از خداوند متعال نقل کردند .» 

بنابراین مطابق این نقل، زیارت عاشورا حدیث قدسى است، یعنى با سلسله مراتب از ذات پاک خدا نقل شده است .

2 - س: زیارت عاشورا را چگونه باید خواند؟

ج: چگونگى خواندن زیارت عاشورا از نظر مقدمات و قسمت‏هاى دیگر، که در فرازى از حدیث علقمه از امام باقر (ع) و صفوان از امام صادق (ع) آمده، بر اثر ابهام و اجمال باعث اختلاف نظرشده، تا آنجا که علامه مجلسى (ره) شش وجه و قول را احتمال داده  که اینجا جاى بیان آن نیست، و همین مطلب باعث اختلاف نظر بین علما و بزرگان تا عصر حاضر گشته است .

خلاصه قول انتخابى علامه مجلسى به عنوان قول اظهر این است که زیارت عاشورا خوانده شود، و در آخر آن سجده را بجا آورد، و بعد از سجده، دو رکعت نماز بخواند . 

و در کتاب مفاتیح الجنان محدث قمى، و مصابیح الجنان علامه کاشانى نیز همان متن حدیث که مبهم است نقل شده بهتر این است که در این قسمت، مطلب را با بیان نظریه دو عالم و فقیه بزرگ، که تکمیل کننده پاسخ سؤال دوم است‏به پایان برسانیم: علامه محمد على طهرانى در حاشیه یک مفاتیح قدیم که نزد نگارنده موجود است، پس از ذکر مطلبى از طریقه مرحوم آیت الله سید محمد کاظم یزدى صاحب عروة‏الوثقى (ره) مى‏نویسد:

«این عاصى خودم از آیت الله العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى (مؤسس حوزه علمیه قم، متوفى 1355 ه . ق) شنیدم که طریقه انتخابى خود در مورد خواندن زیارت عاشورا را چنین نقل کرد، و مى‏فرمود: طریقه میرزاى شیرازى بزرگ (مرحوم آیة‏الله العظمى میرزا محمد حسن شیرازى متوفى 1312 ه . ق) نیز چنین بود، و آن این که: آنان که از راه دور از کربلا مى‏خواهند این زیارت را بخوانند، به مکان بلند بروند، ابتدا سلام مختصرى با توجه به ناحیه کربلا به امام حسین (ع) کنند و سپس به لعن بسیار شدید به قاتلان و دشمنان آن حضرت بپردازند، آنگاه دو رکعت نماز بگذارند، سپس زیارت عاشورا را بخوانند، و سرانجام پس از سجده پایانى زیارت، دو رکعت نماز بخوانند .»

همین طریقه دو فقیه و مرجع بزرگ (میرزاى شیرازى و حاج شیخ عبدالکریم حائرى) که دو مرجع عادل وبسیار عمیق بودند براى ما حجت و کافى است .

اما در مورد چگونگى صد سلام و صد لعن، درباره آن نیز طریقه آسان نقل شده است، از جمله از امام هادى (ع) نقل شده فرمود: «; کسى که در زیارت عاشورا، در فراز لعن، یک بار آن را کامل بخواند (اللهم العن اول ظالم ظلم . .). سپس 99 بار بگوید اللهم العنهم جمیعا، مانند آن است که همه این فراز لعن را صد بار گفته است، همچنین اگر یک بار فراز سلام را تا آخر به طور کامل بخواند، سپس 99 بار بگوید: «السلام على الحسین، و على على بن الحسین و على اولاد الحسین و على اصحاب الحسین‏» مانند آن است که همه فراز سلام را به طور کامل خوانده است . (7)

البته در معنى این حدیث، احتمالات دیگرى نیز هست، ولى این احتمال را بیشتر علماء پسندیده‏اند .

بسیارى از علما نیز خواندن کامل یک بار، سپس ذکر و تسعا و تسعین را به قصد رجاء، کافى دانسته‏اند .

3 - س: ماهیت زیارت عاشورا چیست؟

ج: زیارت عاشورا در حقیقت‏یک حماسه سیاسى تاریخى و شعور و شعار انقلابى نهضت عظیم و همیشه زنده عاشوراى خونین امام حسین (ع) وشهیدان کربلا و برقرار کردن پیوند محکم با آرمان این نهضت، و آفرینندگان این نهضت و شناخت و پى‏گیرى اهداف آن است، مساله ولایت و تولى، و مقابل آن تبرى و بیزارى از دشمنان و طاغوتیان از ارکان درس‏هاى زیارت عاشورا است، درس دیگر آن، رابطه با امام عصر (ع) و مساله انتظار حقیقى او براى انتقام از یزیدیان پلید هر عصر و زمان است، کوتاه سخن آن که: زیارت عاشورا تبلور نهضت‏حسینى، و نهضت‏ساز در تمام زمان‏ها و مکان‏ها است، کارخانه قهرمان سازى و ایثار و مقاومت تا انقلاب جهانى حضرت مهدى (عج) است، و زمینه‏سازى عمیق و وسیع براى ظهور او، و یادواره مقدس و سازنده براى فردا و فرداها است، زیارت عاشورا به ما مى‏گوید: اگر عاشورا نبود، حسین و زینب نبود، ما از نعمت وجود رادمردانى انقلابى و بزرگ در طول تاریخ اسلام محروم بودیم، و انقلاب عظیم اسلامى به رهبرى آیت‏بزرگ الهى امام خمینى پدیدار نمى‏شد . زیارت عاشورا تنها براى حصول حاجت و عطیه مادى نیست، که عده‏اى کرارا آن را به همین عنوان بخوانند و از روح و محتواى حماسى آن کورکورانه بگذرند، بلکه با خواندن آن باید سعى کرد که به اوج معنویت رسید، و خود را براى سربازى آماده در رکاب امام زمان (عج) آموزش داد، در یک کلام زیارت عاشورا یعنى تجدید بیعت مکرر با امام حسین (ع) و شهیدان کربلا، و وصول به همان حالت استوارى که در سجده آخر زیارت عاشورا مى‏خوانیم: «و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام; و مرا در سخن و اعتقاد و عمل نسبت‏به [امام] حسین (ع) ثابت قدم بدار، و هم چنین مرا نسبت‏به یاران حسین (ع) همان کسانى که خون خویش را در رکاب حسین (ع) و براى حسین (ع) (که سلام بر او باد) بذل نمودند، استوار ساز . »

آخرین سخن این که در زیارت عاشورا این درس بزرگ را مى‏آموزیم که از خدا بخواهیم که شیوه زندگى و مرگ ما را همانند شیوه زندگى و مرگ محمد (ص) و آلش قرار دهد، و خداوند به خاطر حسین (ع) ما را در دنیا و آخرت آبرومند فرماید .

4 - س: لعن بر همه بنى‏امیه چرا؟

در فرازى از زیارت عاشورا مى‏خوانیم: «و لعن الله بنى امیة قاطبة; و خدا همه افراد بنى‏امیه را لعنت کند» سؤال این است که بعضى از بنى‏امیه شیعه بودند  و بعضى مانند معاویة بن یزید (معروف به معاویه صغیر) خود را از خلافت‏خلع کرده و اظهار پشیمانى مى‏نمود و بعضى مانند عمر بن عبدالعزیز (هشتمین خلیفه اموى) نسبت‏به آل‏محمد (ص) محبت فراوان کرد و بخشى از حق آنها را ادا نمود و . . . پس چرا همه بنى‏امیه مورد لعن قرار گرفته‏اند؟

ج: بعضى از علما در پاسخ به این سؤال، وجوهى را ذکر نموده که اکثر آنها قانع کننده نیست، و خود آن را ناصحیح دانسته‏اند، ولى در این میان علامه میرزا ابوالفضل تهرانى صاحب شفاء الصدور (در شرح زیارت عاشورا) یک وجه را پسندیده و آن این که: منظور از بنى‏امیه در زیارت عاشورا که مورد لعن قرار گرفته‏اند آنها هستند که در غصب خلافت و اطفاء نور خدا و دشمنى با آل محمد (ص) به عنوانى دست داشتند یا راضى بودند، که در آن عصر اکثریت آنها چنین بودند، بنابراین مانعى ندارد که اندکى از آنها از عمومیت لعن استثناء شده باشند . 

از این رو شیعیان از بنى‏امیه، و معاویة اصغر، از عمومیت لعن، مستثنى هستند، ولى عمر بن عبدالعزیز نظر به این که از خلافت که حق مسلم آل محمد (ص) بود، دست نکشید، و تا آخر عمر آن را غصب نمود، دلیلى ندارد که از شمول لعن، استثنا شود .

5 - س: با این که حمد و سپاس در برابر نعمت‏ها است، و با توجه به این که مصائب جان سوز اهل بیت رسول خدا (ص) در کربلا، بلاى خانمان‏سوز بود، چرا در ذکر سجده زیارت عاشورا که در قسمت آخر آن واقع شده گفته مى‏شود: «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک على مصابهم، الحمد لله على عظیم رذیتی; پروردگارا بر تو سپاس باد آن هم همچون سپاس گزارانى که براى مصائب شهیدان کربلا به سپاس و شکر تو پرداخته‏اند .»

ج: گاهى بعضى از مصائب، بزرگترین نعمت است، مانند مصایب جان سوز و ظاهرى کربلا و عاشورا، نعمت معنوى، انقلابى و فکرى بزرگ و ماندگارى است که همواره موجب سازندگى، بالندگى، نورافشانى و تربیت نفوس، و انسان سازى است، و فریاد همیشگى عدالت‏براى واژگونى ظلم و ستم و نابودى طاغوت و طاغوتیان است . پس در برابر آن باید نهایت‏شکر را نمود . اصولا مصائب گرچه تلخ و ناملایم و رنج‏آور است، ولى قهرمانان و رادمردان خدا در دل مصایب برمى‏خیزند، همچون موسى، ابراهیم، عیسى و پیامبر اسلام محمد (ص) که در میان شدیدترین رنج‏ها قد علم کردند و پرچم حق را برافراشتند، بنابراین از رخدادهاى جان سوز باید حسن استفاده کرد، و خود را آب دیده نمود، و آن را تبدیل به نعمت‏ساخت، و به خاطر آن سپاس‏گزارى نمود


سوره حمد

محتوا و درسها :

سوره ی حمد بطور کلّی از سه بخش تشکیل یافته است:

* بخش اوّل مربوط به خداشناسی و اوصاف خداست.

* بخش آخر مربوط به اوصاف و نشانه های بندگان صالح خداست.

*بخش میانی این دو مربوط به تبیین مسأله ی هدایت و صراط مستقیم در قالب دعا است، صراط مستقیمی که تنها راه ارتباط خالق و مخلوق و راه انسان به سوی پروردگارش است ، راهی که بنده ی شایسته ی خدا به پروردگارش و در نتیجه به کمال انسانی و سعادت ابدی می رساند. سوره ی حمد در بیاناین حقیقت و ابلاغ پیام فوق پنج مطلب اساسی و محوری را در بر دارد

ویژگیها:

سوره ی حمد در میان سوره های قرآن از ویژگیها و خصوصیّات خاصّی بر خوردار است.

یکی اینکه : سرآغاز و افتتاحیّه ی قرآن است.

دوّم اینکه : خواندن این سوره در تمام نمازهای واجب و مستحب، یعنی در رکعت اوّل و دوّم هر نماز، فرض و واجب است و هیچ سوره ای از سوره های قرآن در این حکم نمی تواند جایگزین آن باشد.

سوّم اینکه : سوره ی حمد در میان سوره های قرآن بیشترین نام و القاب را به خود اختصاص داده است  و گاهی بیش از بیست نام برای آن ذکر شده است که به چند مورد آن اشاره کردیم.

چهارم اینکه : خصوصیّت این سوره در این است که بر خلاف تمام سوره های دیگر قرآن، دو بار نازل شده است  و این حاکی از ارزش و اهمّیّت بیشتر این سوره و عظمت فوق العاده ی آن در پیشگاه خداست.

ترتیب:

سوره ی حمد به ترتیب جمع آوری اوّلین سوره است که در قرآن آمده است  و به ترتیب نزول پنجمین سوره ی قرآن است که بعد از سوره ی " مدّثر" و قبل از سوره ی " تبّت " نازل گردیده است و در آغازِ نخستین جزء آن قرار گرفته است.

سوره ی حمد در لفظ و حجم ظاهری از سوره های کوچک قرآن یعنی از " مفصّلات " ، و در مفصّلات نیز از سوره های " قصار " است ولی در معنا بسیار با عظمت که " امّ الکتاب " و مادر قرآن است.

سوره حمد به علت ارزش و اهمیت خاصی که از آن برخوردار است نامهای زیادی دارد گاهی بیش از 20 نام برای این سوره ذکر شده است که هر کدام از آنها به یکی از ابعاد و پیامهای این سوره اشارت دارد ولی مهمترین و مشهورترین نامهای این سوره عبارت است از:

1.سوره حمد وشکر: زیرا با کلمه ی حمد شروع می شود و پیام اصلی و اولین آیه ی آن حمد شکر و سپاس خداست.

2.فاتحه : از ریشه ی فتح آمده و به معنای آغازگر و گشاینده است و به آن "فاتحه الکتاب" نیز می گویند.

3.سبع المثانی : چون این سوره از 7 آیه تشکیل شده  و در هر نماز واجب و مستحب دو بار خوانده می شود آنرا" سبع المثانی"‌‌ نیز می خوانند.

4.امّ الکتاب و امّ القرآن : یعنی(مادر کتاب خدا) و (مادر قرآن) این دو نامگذاری بدین جهت است که اوّلاً قرآن با این سوره شروع می شود و آغاز هر چیز را امّ آن می نامند. ثانیاً محتوا و مفاهیم این سوره به قدری وسیع و جامع است که اصل و عصاره ی قرآن است. و به همین  دلیل به آن امّ الکتاب  یا امّ القرآن می نامند.

5.کنز:  زیرا این سوره گنجینه و خزینه ایست از گنجینه های الهی و خزائن غیبی چنانچه در روایتی از رسول اکرم(ص) آمده است که:"سوره ی حمد با ارزشترین ودیعه در گنجینه های عرش الهی است."

6.اساس: این نامگذاری به دو علّت است: یکی به علت جامع و محور بودن مفاهیم آن، اساس و محتوای قرآن است. دیگر اینکه بیشترین ومحکمترین سخن در این سوره در حول محور توحید و خداشناسی که اساس دین اسلام است ، دور می زند.

7.مناجات:در روایات آمده است که " المُصلّی یناجی بها ربّه " یعنی نمازگذاربا خواندن " إیّاک نعبد و إیّاک نستعین " وبا طلب هدایت از خدا در این سوره با خدا و پروردگارش راز ونیاز ومناجات می کند.

8.شِفاء:از رسول خدا نقل است که فرموده اند " سوره ی حمد شفای امراض و درمان هر درد است."

9.دعا:بهترین وزیبا ترین و اوّلین دعای قرآنی در این سوره آمده است . یعنی دعای هدایت که هدف نهایی تمام ادیان الهی، کتب آسمانی و پیامبران خداست...."اهدنا الصّراط المستقیم"

10.نور:این سوره روشنایی بخش دلها و راههاست و چراغ فروزانیست در دست انسان که راه راست و صراط مستقیم را برایش نشان می دهد.

   منبع http://bashgah.qurancity.ir/forums/thread/319.aspx

منبع :سایت سازمان فعالیت های قرآنی دانشجویان کشور


فرازی چند از دعای ابوحمزه ی ثمالی

    نظر

 فرازی چند از دعای ابوحمزه ی ثمالی

خداوندا راه طلب به سوی تو را باز می بینم و چشمه های امیدواری را نزد تو پر آب می یابم. آنکه به تو امیدوار است به آسانی از تو یاری می جوید .

درهای دعای فریادخواهان به سوی تو باز است. می دانم تو برآورنده ی حاجات امیدوارانی و مراقب احوال پریشان خاطران.

می دانم که تضرع به امید کرم تو و تسلیم و رضا به تقدیر تو مرا پاداشی است در برابر بخل بخیلان و بی نیازی از آنچه در دست جهان خواران است.

مولای من این از صفات تو نیست که بندگان را گویی درخواست کنند و عطای خود را دریغ فرمایی و حال آنکه تو را بر بندگانت بخشندگی بسیار است و مهربانی تو برایشان پی در پی است.

خداوندا کودکی بیش نبودم که مرا به نعمت و احسان خود پروراندی و در بزرگی سربلندم ساختی پس ای پروردگاری که مرا در دنیا به بزرگی و احسانت پرورش دادی و در آخرت به آمرزش و کرم خویش امیدوار ساختی.

مولای من شناختم از تو رهنمایم به سوی توست و محبتم شفیع من در پیشگاه تو

از رهنمای خود مطمئنم ساختی که تو رهنمای منی و از شفیعم به شفاعت تو آسوده ام.

سرور من با زبانی که از بسیاری گناه بسته است تو را می خوانم و با دلی که از خطا کاری در ورطه ی هلاک افتاده تو را می جویم.

چون به گناهانم می نگرم بر خود می لرزم و چون به احسان تو می نگرم طمع می ورزم .اگر بر من ببخشایی رواست که بهترین بخشندگانی و اگر عذابم دهی در حقم ستم نکرده ای...

پروردگارا مارا به یاد خود مشغول ساز و از خشمت در امان دار و به رحمت خویش از عذابمان رهایی ده.

بخشایش خود را روزی ما گردان و از راه بزرگواری با ما به نیکویی رفتار کن و حج خانه ات و زیارت قبر رسولت را نصیب فرما که تو با دلها نزدیکی و دعای مارا اجابت می کنی.

آنچه را که از نعمت های نیکو به من بخشیده ای باز مگیر و با بزرگواری خود روزی حلال و پاکیزه عطا فرما.

در پناه خود و در سایه ی حمایتت نگاهم دار و پاسد اریم کن.

خداوندا ،مرا به توبه ای برانگیز که از فرمانت سر نپیچم و نیکی را آنچنان الهام کن که بدان پردازم.

ای خداوند عالم ،تا زنده ام ترسیدن از جزایت را در دلم انداز ....


راه بهشت

راه بهشت
مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تا مرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند.
پیاده‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازه‌بان کرد: «روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟»
دروازه‌بان: «روز به خیر، اینجا بهشت است
- «چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم
دروازه‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: «می‌توانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان می‌خواهد بوشید
- اسب و سگم هم تشنه‌اند.
نگهبان: واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.
مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.
مسافر گفت: روز به خیر
مرد با سرش جواب داد.
- ما خیلی تشنه‌ایم.، من، اسبم و سگم.
مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهید بنوشید.
مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید.
مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟
- بهشت
- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!
- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.
مسافر حیران ماند: باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود!
- کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند...
 
بخشی از کتاب «شیطان و دوشیزه پریم»، پائولو کوئیلو

خواسته ها ی آدمی

خواسته های آدمی اغلب درآخرین لحظه بر آورده میشوند چون آدمی کار را وانهد. یعنی از استدلال دست میکشد و خرد لاینتاهی مجال کار می یابد.
چه بسیار پیش می آید که به سراغ چیزی می رویم و چیزی دیگر پیدا می کنیم.
بخواهید که به شما داده خواهد شد ، بطلبید که خواهید یافت.
نه هیچ انسانی دشمن توست ، و نه هیچ انسانی دوست تو ، بلکه هر انسانی معلم توست.
ترس تو است که شیر را درنده می کند ، بر شیر بتاز تا ناپدید شود . فرار کن تا دنبالت کند.
از سخنان خود عادل شمرده خواهی شد و از سخنان تو بر تو حکم خواهد شد.
از "وانمود کردن"   خسته نشوید . هنگامی که کمتر از هر وقت دیگر انتظارش را دارید میوه اش را خواهید چید.
 "چهار اثر از اسکاول شین"

  ترجمه گیتی خوشدل


درد ها

    نظر
درد فردوسی درد شکستن درفش کاویانی و تخت و تاج کیانی و بر باد رفتن تخمه های ساسانی است و من درد دیگری دارم ،
درد روحی که در کالبدی زندانی است ،
 درد انسانی که عالم برایش کم است ،
و با این همه از لحظه ای آنچنان که بخواهد ،
از گفتگویی با آنکه می خواهد ،
از گفتن آنچه می خواهد ،
محرومش کردند ،
 آزادی می خواست و ندادند ،
عدالت می خواست و ندادند ،
 می خواست مردم را بفهماند ، 
نگذاشتند.
 می خواست لکه های فقر و پستی و ذلت و جهل را از چهره ملتش بزداید ، نشد ،
می خواست کاروان بی پناه و بی سرپرستی را راه برد خانه نشینش کردند
می خواست عمر را همه در ارادت استادش بگذراند مرگ جدائی افکند
می خواست کسی را دوست بدارد ، امانش را از دستش گرفتند
می خواست در دنیای بلند اندیشه ها یش پرواز کند و با نبوغهای بزرگ هم آواز شود ، آنها با چند اسب بارکش به گاریش بستند ،
می خواست از اندیشه هایش بگوید نمی فهمند،
از عقیده هایش بگوید نمی گذارند ،
می خواست آفریدگار آزادی شود اسیر زنجیرش کردند
                            هر چه می خواست نشد
                                                       و هر چه نمی خواست شد
 
                   گفتگوهای تنهایی " دکتر علی شریعتی "

چگونگی ایجاد پسورد برای حفاظت از ژوشه ها در ویندوز XP

    نظر

 

چگونگی ایجاد پسورد برای محافظت از پوشه ها در ویندوز

 

آیا شما به طور مشترک از یک کامپیوتر استفاده می کنید و می خواهید پوشه هایتان امنیت بیشتری داشته باشند؟
برای ایجاد پس وردی که از پوشه ها محافظت می کند دو روش وجود دارد.

روش اول:اگر شما برای نام کاربری خود پس ورد دارید می توانید از این پس ورد برای محافظت از پوشه های خود استفاده کنید. اما در غیر این صورت روش زیر را دنبال کنید: روی پوشه ای که می خواهید محرمانه بماند راست کلیک کرده و گزینه ی Properties را انتخاب کنید (یا کلید های Alt و دابل کلیک را به طور همزمان فشار دهید.) سپس روی کلید sharing کلید کرده و گزینه «Make this folder private »را تیک دار کنید . و در آخر کلید Apply را بزنید. اگر شما برای نام کاربری خود پس وردی نداشته باشید، کاردی ظاهر می شود که از شما سوال می کند آیا می خواهید پس وردی بسازید ؟ اگر می خواهید پوشه را محرمانه کنید باید حتما” این کار را انجام دهید بنابراین روی گزینه yes کلیک کنید . از این پس برای ورود به دسک تاپ کامپیوتر و استفاده از آن باید از پس وردتان استفاده کنید.
پس از کلیک گزینه yes باید پس ورد خود را تایپ کنید و سپس آنها را تصدیق کنید. سپس روی دکمه «create pass word » کلیک کنید و در آخر پنجره پس ورد را ببندید.
در آخر کلید ok پنجره propertiest را بزنید. اکنون هر کسیکه وارد سیستم شما شود
نمی تواند بدون اطلاع از پس ورد شما به آن فایل دسترسی پیدا کنید .

روش دوم: اگر پوشه مورد نظر به صورت zip یا فشرده است شما می توانید یک پسورد منحصر به فرد به آن بدهید.
فقط کافیست روی پوشه زیپ شده دابل کلیک کنید و وقتی پوشه باز شد از منوی بالا گزینه file رفته روی گزنیه «Add a password » کلیک کنید.
و سپس پس ورد خودرا در پنجره ظاهر شده تایپ کنید.اکنون شما تنها کسی هستید که به فایل های این پوشه دسترسی دارید. پوشه باز می شود و فایل ها نیز دیده می شوند اما شما تنها کسی هستید که می توانید به فایل ها دسترسی داشته باشی