سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشجو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

گفتگوهای من و شما با خــدا

گفتگوهای من و شما با خــدا

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


همه ما پنهانی و در نهان، دل گفته هایی با خدا داریم، کسی از آن خبر ندارد و خود می گوییم و خدا شنونده است. آنچه در این اینجا می خوانید بخشی هایی از گفتگوهای "من وشما"، با خداست:
همان خدا، همان خدای فراموش شده ای که به گاه بی کسی و درماندگی سراغش را می گیریم ...
همان که هیچگاه ما را از یاد نمی‌برد!

گفتم: خسته‌ام
گفت: "لاتقنطوا من رحمة الله" از رحمت خدا ناامید نشید (زمر/53)

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!

گفت: "فاذکرونی اذکرکم" منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفت: "و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا" تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)


گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟

گفت: "واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله" کارهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109)


گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه!
گفت: "عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم" شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)

گفتم: "انا عبدک الضعیف الذلیل..." اصلا چطور دلت میاد؟

گفت: "ان الله بالناس لرئوف رحیم" خدا نسبت به همه‌ی مردم (نسبت به همه) مهربان است (بقره/143)


گفتم: دلم گرفته

گفت: "بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا" (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58)


گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفت: "ان الله یحب المتوکلین" خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159)


گفتم: خیلی چاکریم! ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن!

گفت: "و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره" بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/??)

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم؛

گفت: "فانی قریب" من که نزدیکم (بقره/186)


گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم

گفت: "و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال" هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205)


گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفت: "ألا تحبون ان یغفرالله لکم" دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/22)


گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی

گفت: "و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه" پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/90)


گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟

گفت: "الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده" مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/104)


گفتم: دیگر روی توبه ندارم

گفت: "الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب"(ولی) خدا عزیز و دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/3)


گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟

گفت: "ان الله یغفر الذنوب جمیعا" خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/53)


گفتم: یعنی اگر باز هم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟

گفت: "و من یغفر الذنوب الا الله" [چرا که نه!] به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/?35)


گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم! ... توبه می‌کنم

گفت: "ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین" [این را بدان که] خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/222)


ناخواسته گفتم: "الهی و ربی من لی غیرک" ای خدا و پروردگار من! [آخر] من جز تو که را دارم؟

گفت: "الیس الله بکاف عبده" خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/36)


گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟

گفت: "یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما" ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. ( احزاب/42)


گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد

گفت: "ان الله یحول بین المرء و قلبه" خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)


گفتم: غیر از تو کسی را ندارم

گفت: "نحن اقرب الیه من حبل الورید" ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16)


با خودم گفتم: خداوند!... خالق هستی!... با فرشته‌هایش!... به ما درود می‌فرستند تا هدایت شویم؟! ...
پس باید ثابت کنم که شایسته‌ی سلام و درود عرشیانم.
باید گوهر درونم را از هرچه زنگار پاک کنم
...