سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشجو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

درد ها

    نظر
درد فردوسی درد شکستن درفش کاویانی و تخت و تاج کیانی و بر باد رفتن تخمه های ساسانی است و من درد دیگری دارم ،
درد روحی که در کالبدی زندانی است ،
 درد انسانی که عالم برایش کم است ،
و با این همه از لحظه ای آنچنان که بخواهد ،
از گفتگویی با آنکه می خواهد ،
از گفتن آنچه می خواهد ،
محرومش کردند ،
 آزادی می خواست و ندادند ،
عدالت می خواست و ندادند ،
 می خواست مردم را بفهماند ، 
نگذاشتند.
 می خواست لکه های فقر و پستی و ذلت و جهل را از چهره ملتش بزداید ، نشد ،
می خواست کاروان بی پناه و بی سرپرستی را راه برد خانه نشینش کردند
می خواست عمر را همه در ارادت استادش بگذراند مرگ جدائی افکند
می خواست کسی را دوست بدارد ، امانش را از دستش گرفتند
می خواست در دنیای بلند اندیشه ها یش پرواز کند و با نبوغهای بزرگ هم آواز شود ، آنها با چند اسب بارکش به گاریش بستند ،
می خواست از اندیشه هایش بگوید نمی فهمند،
از عقیده هایش بگوید نمی گذارند ،
می خواست آفریدگار آزادی شود اسیر زنجیرش کردند
                            هر چه می خواست نشد
                                                       و هر چه نمی خواست شد
 
                   گفتگوهای تنهایی " دکتر علی شریعتی "