سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشجو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

قسمت هایی از دعای عرفه امام حسین (ع) به قلم دکتر علی شریعتی

    نظر

یک بار بخوانید، عاشق می شوید

  قسمت هایی از دعای عرفه امام حسین (ع) به قلم دکتر علی شریعتی

 

اگر به فرض که هیچ دلیلی بر حقانیت و صلاحیت امام حسین (ع) نباشد , بعد آدم یک بار دعای عرفه بخواند, می شود به "حسین" ایمان نیاورد؟ نشناسدش؟ عاشقش نشود؟دیوانه اش نشود؟ آیا چنین چیزی امکان دارد؟ یک بار بخوانید، عاشق می شوید... 

حمد و سپاس خدایی را سزاست که تیر حتمی قضایش را هیچ سپری نمی شکند و لطف و محبت و هدایتش را هیچ مانعی باز نمی دارد و هیچ آفریده ای به پای شباهت مخلوقات او نمی رسد.
حهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من تو را باز نداشت از اینکه راهنمایی ام کنی به سوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خوشنودی توست.

پس
هر گاه که تو را خواندم پاسخم گفتی .
هر چه از تو خواستم عنایتم فرمودی.
هرگاه اطاعتت کردم قدردانی و تشکر کردی.
و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم بر نعمت هایم افزودی.
و اینها همه چیست؟
جز نعمت تمام و کمال و احسان بی پایان تو؟!

من کدام یک از نعمت های تو را می توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر سپارم؟
خدایا!الطاف خفیه ات و مهربانی های پنهانی ات بیشتر و پیشتر از نعمتها ی آشکار توست.
خدایا!من را آزرمناک خویش قرار ده آن سان که انگار میبینمت.
من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس می کنم.

خدایا!
من را با تقوای خودت سعادتمند گردان.
و با مرکب نافرمانی ات به وادی شقاوت و بد بختی ام مکشان.
در قضایت خیرم را بخواه.
و قدرت برکاتت را بر من فرو ریز تا آنجا که تاخیر را در تعجیل های تو و تعجیل را در تاخیر های تو نپسندم.
آنچه را که پیش می اندازی دلم هوای تاخیرش را نکند.
و آنچه را که بازپس می نهی من را به شکوه و گلایه نکشاند.

پروردگار من!
من را از هول و هراس های دنیا و غم واندوه های آخرت رهایی ببخش.
و من را از شر آنان که در زمین ستم می کنند در امان بدار.

خدایا!
به که واگذارم می کنی؟
به سوی که می فرستی ام؟
به سوی آشنایان و نزدیکان؟تا از من ببرند و روی برگردانند.
یا به سوی غریبان و غریبه گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟
یا به سوی آنان که ضعف مرا می خواهند و خواری ام را طلب می کنند؟
من به سوی دیگران دست دراز کنم؟در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.
ای توشه و توان سختی هایم!

ای همدم تنهایی هایم!
ای فریاد رس غم وغصه هایم!
ای ولی نعمت هایم!

ای پشت و پناهم در هجوم بی رحم مشکلات!
ای مونس و مامن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی کسی!
ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره ی اندوه و غربت و خستگی!
ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی انتهای تو!
تو پناهگاه منی!

تو کهف منی!
تو مامن منی!
وقتی که راه ها و مذهب ها با همه ی فراخی شان مرا به عجز می کشانند و زمین با همه ی وسعتش بر من تنگی می کند و ...........
اگرنبود رحمت تو بی تردید من از هلاک شدگان بودم.
و اگر نبود محبت تو بی شک سقوط و نا بودی تنها پیشروی من میشد.
ای زنده!
ای معنای حیات! زمانی که هیچ زنده ای در وجود نبوده است.
ای آنکه :
با خوبی و احسانش خود را به من نشان داد.
و من با بدی ها و عصیانم در مقابلش ظاهر شدم.
ای آنکه:
در بیماری خواندمش و شفایم داد.
در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد.
در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید.
در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند.
در فقر خواستمش و غنایم بخشید.
من آنم که بدی کردم ... من آنم که گناه کردم.
من آنم که به بدی همت گماشتم.
من آنم که در جهالت غوطه ور شدم.
من آنم که غفلت کردم.
من آنم که پیمان بستم و شکستم.
من آنم که بد عهدی کردم .....
و ... اکنون باز گشته ام.
باز آمده ام با کوله باری از گناه و اقرار به گناه.
پس تو در گذر ای خدای من!
ببخش ای آنکه گناه بندگان به او زیان نمی رساند.
ای آنکه از طاعت خلایق بی نیاز است و با یاری و پشتیبانی و رحمتش مردمان را به انجام کارها ی خوب توفیق می دهد.
معبود من!

اینک من پیش روی توام و در میان دست های تو.
آقای من!
بال گسترده و پر شکسته و خوار و دلتنگ و حقیر.
نه عذری دارم که بیاورم نه توانی که یاری بطلبم.
نه ریسمانی که بدان بیاویزم.
و نه دلیل و برهانی که بدان متوسل شوم.
چه می توانم بکنم؟ وقتی که این کوله بار زشتی و گناه با من است ؟!

انکار؟!
چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعی دارد وقتی که همه ی اعضا و جوارحم به آنچه کرده ام گواهی می دهند؟
خدای من!
خواندمت پاسخم گفتی.
از تو خواستم عطایم کردی.
به سوی تو آمدم آغوش رحمت گشودی.
به تو تکیه کردم نجاتم دادی.
به تو پناه آوردم کفایتم کردی.
خدایا!
از خیمه گاه رحمتت بیرونمان مکن.

از آستان مهرت نومیدمان مساز.
آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.
از درگاه خویشت ما را مران.
ای خدای مهربان!
بر من روزی حلالت را وسعت ببخش.
و جسم و دینم را سلامت بدار.
و خوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن.
و از آتش جهنم رهایم ساز.
خدای من!
اگر آنچه از تو خواسته ام عنایتم فرمایی , محرومیت از غیر از آن زیان ندارد.
و اگر عطا نکنی هر چه عطا جز آن منفعت ندارد.

یا رب! یا رب! یا رب!
خدای من!
این منم و پستی و فرو مایگی ام.
و این تویی با بزرگی و کرامتت.
از من این می سزد و از تو آن

" چگونه ممکن است به ورطه ی نومیدی بیافتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی."

خدای من!
تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم!
تو چقدر درگذرنده و بخشنده ای با این همه کار بد که من می کنم و این همه زشتی کردار که من دارم.

خدای من!
تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله ای که من از تو گرفته ام.
تو که اینقدر دلسوز منی!

خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟

کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجره ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بنده ای که از عشق تو نصیب ندارد.

خدای من!
مرا از سیطره ی ذلت بار نفس نجات ده و پیش ازآنکه خاک گور بر اندامم بنشیند از شک وشرک رهایی ام بخش.

خدای من!
چگونه نا امید باشم در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم ,چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش چنان تجلی کرده ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده.

یا رب! یا رب! یا رب!


نیایش های دکتر شریعتی

خدایا!
مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ ? غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن . لذتها را به بندگان حقیرت ببخش و درد های عظیم را به جانم ریز.

خدایا!
اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت.

خدایا!
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم برای اینکه هرکس آنچنان می میرد که زندگی کرده است.

خدایا!
اتش مقدس شک را چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که بر من نقش کرده اندبسوزد و انگاه از پس توده این خاکستر لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی شسته از هر غبار طلوع کند.

خدایا!
به هرکی دوست میداری بیاموز که عشق اززندگی کردن بهتر است و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است !

خدایا!
خدایا تو را سپاس می گویم که در مسیری که در راه تو بر می دارم آنها که باید مرا یاری کنند سد راهم می شوند، آنها که باید بنوازند سیلی می زنند، آنها که باید در مقابل دشمن پشتیبانمان باشند پیش از دشمن حمله میکنند و ..... تا در هر لحظه از حرکتم به سوی تو از هر تکیه گاهی جز تو بی بهره باشم.

منبع:persian-learn.com


قرآن،من شرمنده توام ( دکتر علی شریعتی )

قرآن،من شرمنده توام ( دکتر علی شریعتی )

قرآن ! من شرمنده توام

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه ازهم می پرسند ” چه کس مرده است؟ ” چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .

قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .

یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق میکند که ترابا طلا نوشته ،‌ یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و …

آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که ترا می خوانند و ترا می شنوند ،‌آنچنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از ترا به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد میزنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، خواندن تو از آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .

آنانکه وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما باقرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم


جملاتی زیبا از دکتر شریعتی

 جملاتی زیبا از دکتر شریعتی


 می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
 ستایش کردم ، گفتند خرافات است
 عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
 خندیدم ، گفتند دیوانه است
 دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !
 

***********************

 
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم
 که سالها به اجبار خواهیم خفت 

***********************

 
درعجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند

 و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد.
 

*********************** 


انسان مجبور نیست حقایق را بگوید
 ولی مجبور است چیزی را که می گوید 
حقیقت داشته باشد
 

***********************


 "خدایا چگونه زندگی کردن را به من بیاموز

چگونه مردن را خود خواهم آموخت

***********************


 "تهمت و دروغ"را دشمن سفارش می دهدو

منافق می سازد وعوام فریب پخش می کند و 
عامی آن را می پذیرد

 ***********************


خدایا
 شهرت منی را که می خواهم باشم
 قربانی منی را که: می خواهند باشم
 نکن .

 ***********************  
"زمانی مصاحبه گری از معلم

 صداقت و صمیمیت دکتر علی شریعتی پرسید :


به نظر شما چه لباسی را به زن امروز بپوشانیم ؟


دکتر علی شریعتی در جواب گفتند:


 نمی خواهد لباسی بدوزید و بر تن زن امروز نمائید . 


فکر زن را اصلاح کنید


 او خود تصمیم می گیرد که چه لباسی برازنده اوست"

 


 انسان به اندازه ای که به مرحله انسان بودن نزدیک می شود،
احساس تنهایی بیشتری می کند.

 
***********************

 ***********************

 
خداوندا من با تمام کوچکی ام,یک چیز از تو بیشتر دارم و

 آن هم خدایی است که من دارم و تو نداری
 

***********************


هر کس بد ما به خلق گوید
 ما چهره به دل نمی خراشیم 
ما خوبی او به خلق گوییـم 
 تا هر دو دروغ گفته باشیـم !
 

***********************


 خدایا هر که را عقل دادی ، چه ندادی؟

 و هر که را عقل ندادی ، چه دادی؟؟؟

***********************


 با شیطان هم داستان شدم, تا در
 برابر هیچ آدمی, سر تسلیم فرود نیاورم.
 

***********************

 هرگز از کسی که همیشه
 با من موافق بود ، چیزی یاد نگرفتم . . .

 ***********************

 
مادرم می گفت عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب؛ 
 هزار شب است پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکرده ام 

***********************


  گاه گاهی به یادت غزلی می خوانم 
تا نگویی که دلم غافل از آن عهد و وفاست 
خوب رویان همه گر بادل من خوب شوند 
خوبِ من، با همه خوبان, حساب توجداست!

 ***********************


 یه مرداب برای بدست آوردن

 یه نیلوفر سالها می خوابه تا
 آرامش نیلوفر به هم نخوره پس
 اگرکسی رو دوست داری برای داشتنش
 حتی شده سالها صبر کن

 ***********************


بزرگترین اقیانوس آرام است 
آرام باش تا بزرگترین باشی


دکتر شریعتی

    نظر
زندگی همچون یک خانه شلوغ و پراثاث و درهم و برهم است و تو
 
درآن غرق . این تابلو را به دیوا ر اتاق مى زنى ، آن قالیچه را جلو
 
پلکان مى اندازى، راهرو را جارو مى کنى، مبلها به هم ریخته است
 
مهمان ها دارند مى رسند و هنوز لباس عوض نکرده اى در آشپزخانه
 
واویلاست وهنوز هم کارهات مانده  است . یکی از مهمان ها که الان
 
مى آید نکته بین و بهانه گیر و حسود و چهار چشمى همه چیز را مى
 
پاید . از این اتاق به آن اتاق سر مى کشى، از حیاط به توى هال مى
 
پرى، از پله ها به طبقه بالا میروى، بر میگردى پرده و قالى و سماور    
 
گل و میوه  و چاى و شربت و شیرینى و حسن وحسین و مهین و
 
شهین ....... غرقه درهمین کشمکشها و گرفتاریها و مشغولیات و
 
خیالات و مى روى و مى آ یى و مى دوى و مى پرى که ناگهان سر
 
پیچ پلکان جلوت یک آینه است از آن رد مشو...! لحظه اى همه چیز را
 
رها کن ، خودت را خلاص کن، بایست و با خودت روبرو شو نگاهش
 
کن خوب نگاهش کن ا و را مى شناسى ؟ دقیقا ور اندازش کن کوشش
 
کن درست بشنا سی اش،  درست بجایش آورى فکر کن ببین این همان
 
است که مى خواستى با شى ؟ اگر نه پس چه کسى و چه کارى فوریتر
 
و مهمتر از اینکه همه این مشغله هاى سرسام آور و پوچ و و روزمره
 
و تکرارى و زودگذر و تقلیدى و بی دوام و بى قیمت را از دست و
 
دوشت بریزى و به او بپردازى، او را درست  کنى، فرصت کم است
 
مگر عمر آدمى چند هزار سال است ؟!
 
چه زود هم مى گذرد مثل صفحات کتابى که باد ورق مى زند، آنهم
 
کتاب کوچکى که پنجاه، شصت صفحه بیشتر ندارد.  
 
( دکتر شریعتی )

نیایش

    نظر

نیایش

 

از خدا خواستم عادت‌های زشت را ترکم بدهد. خدا فرمود: خودت باید آنها را رها کن

 

از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند. فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است. عطاکردنی نیست آموختنی است              

  

گفتم: مرا خوشبخت کن. فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو. 

 

از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند. فرمود: رنج از دلبستگی‌های دنیایی جدا و به من نزدیک‌ترت می‌کند. 

 

از او خواستم روحم را رشد دهد. فرمود: نه تو خودت باید رشد کنی. من فقط شاخ و برگ اضافی‌ات را هرس می‌کنم تا بارور شوی.

از خدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم. فرمود: برای این کار من به تو زندگی داده‌ام.

 

از خدا خواستم کمکم کند همان ‌قدر که او مرا دوست دارد، من هم دیگران را دوست بدارم. خدا فرمود: بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد.

 


درد ها

    نظر
درد فردوسی درد شکستن درفش کاویانی و تخت و تاج کیانی و بر باد رفتن تخمه های ساسانی است و من درد دیگری دارم ،
درد روحی که در کالبدی زندانی است ،
 درد انسانی که عالم برایش کم است ،
و با این همه از لحظه ای آنچنان که بخواهد ،
از گفتگویی با آنکه می خواهد ،
از گفتن آنچه می خواهد ،
محرومش کردند ،
 آزادی می خواست و ندادند ،
عدالت می خواست و ندادند ،
 می خواست مردم را بفهماند ، 
نگذاشتند.
 می خواست لکه های فقر و پستی و ذلت و جهل را از چهره ملتش بزداید ، نشد ،
می خواست کاروان بی پناه و بی سرپرستی را راه برد خانه نشینش کردند
می خواست عمر را همه در ارادت استادش بگذراند مرگ جدائی افکند
می خواست کسی را دوست بدارد ، امانش را از دستش گرفتند
می خواست در دنیای بلند اندیشه ها یش پرواز کند و با نبوغهای بزرگ هم آواز شود ، آنها با چند اسب بارکش به گاریش بستند ،
می خواست از اندیشه هایش بگوید نمی فهمند،
از عقیده هایش بگوید نمی گذارند ،
می خواست آفریدگار آزادی شود اسیر زنجیرش کردند
                            هر چه می خواست نشد
                                                       و هر چه نمی خواست شد
 
                   گفتگوهای تنهایی " دکتر علی شریعتی "

دوست داشتن برتر از عشق است

 

دوست داشتن برتر از عشق است 

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت روشن وزلال. عشق بیشتر از غریزه آب می خورد. هر چه که از غریزه سر می زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می گیرد.

عشق در غالب دلها ، در شکلها و رنگهای متشابهی ، متجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است. اما دوست داشتن در هر روحی جلوه خاصی از خود به نمایش می گذارد.

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر می گذارد، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند. عشق طوفانی و متلاطم است اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار است و سرشار از نجابت. عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است و اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود . عشق جوششی یک جانبه است و از این رو همیشه اشتباه می کند و در انتخاب به سختی می لغزد و یا همواره یکجانبه است و می ماند و گاه میان دو بیگانه نا همانند ، عشقی جرقه می زند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی بینند ، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی آن ، چهره یکدیگر را می توانند دید و در اینجاست که گاه ، پس از جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق که در چهره هم می نگرند ، احساس می کنند که همدیگر را نمی شناسند و بیگانگی و نا آشنایی پس از عشق فراوان است.

اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد و در زیر نور سبز می شود . در حقیقت ، در آغاز دو روح خطوط آشنایی را در سیمای همدیگر می خوانند و پس از آشنا شدن است که خودمانی می شوند و ممکن است که دو نفر در عین رودربایستی ها احساس خودمانی بودن بکنند و این حالت به قدری ظریف و فرار است که به سادگی از زیر دست احساس می گریزد و سپس طعم خویشاوندی از سخن و رفتار و آهنگ کلام یکدیگر احساس می شود.

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی فهم و اندیشه به بار نمی آورد. اما دوست داشتن ، در اوج معراجش ا زسر حد عقل فراتر می رود و فهم و اندیشه را از زمین بلند می کند و با خود به قله اشراق می برد.

عشق زیبائیهای دلخواه را در دوست می آفریند و دوست داشتن زیبائیهای دلخواه را در دوست می بیند و می یابد.

عشق یک فریب بزرگ و قویست و دوست داشتن یک صداقت راستین ، صمیمی ، بی انتها و مطلق.

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن.

عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن بصیرت می بخشد.

دکتر علی شریعتی